من نیستم فرزند تو سیرم ز مکر و پند تو | بگسست از من بند تو حب گزین اوصیا |
□
خیرالوری بعد النبی نورالهدی فی المنصب | شمس الندی فیالمغرب بدرالدجی فی الموکب | ||
|
□
آن شیر یزدان روز جنگ آتش به روز نام و ننگ | آفاق ازو بر کفر تنگ از حلمش آمخته درنگ | ||
|
□
همچون قمر سلطان شب عصیان درو عصیان رب | علمش رهایش را سبب بندهش عجم همچون عرب | ||
|
□
عالی حسامش سر درو خورشید درین را نور وضو | بدخواه او مملوک شو سر حقایق زو شنو | ||
|
□
ای ناصر انصار دین از اولین وز آخرین | هرگز نبیند دوربین چون تو امیرالممنین | ||
|
□
ایشان زمین تو آسمان ایشان مکین و تو مکان | بر خلق چون تو مهربان کرده خلایق را ضمان | ||
|
□
ای در کمال اقصای حد همچون هزار اندر عدد | وز نسل تو مانده ولد فضل خدائی تا ابد | ||
|
□
بنیاد عز و سروری آن سید انس و پری | قصرش ز روی برتری برتر ز چرخ چنبری | ||
|
□
گردون دلیل گاه او خورشید بندهی جاه او | تاج زمین درگاه او چرخ و نجوم و ماه او | ||
|
□
ای کدخدای آدمی فر خدائی بر زمی | معنی چشمهی زمزمی بل عیسیبن مریمی | ||
|
□
مر عقل را دعوی تی مر نفس را معنی تی | امروز را تقوی تی فردوس را معنی تی | ||
|
□
دین پرور و اعدا شکن روزی ده و دشمن فگن | چون شیر ایزد بلحسن در روزگرد انگیختن | ||
|
□
افلاک زیر همتت مریخ دور از صولتت | برجیس بندهی طلعتت ناصر نگفتی مدحتت |