ای طمع کرده ز نادانی به عمر هرگزی

مال و ملک و زور تن دایم نماند کاین همه پیرزیهااند و بس بی‌قدر باشد پیرزی
عاجزی گرگی است ای غافل که او مردم خورد عاجز آئی بی‌گمان هرچند کاکنون معجزی
دیر برناید تو را کاندر بیابان اوفتی خانه اکنون کن پر از بر کاندر این بر بروزی
پند حجت را بخوان و درس کن زیرا که هست چون قران از محکمی وز نیکوی وز موجزی