گشتن این گنبد نیلوفری

گشتن این گنبد نیلوفری گر نه همی خواهد گشت اسپری
هیچ عجب نیست ازیرا که هست گشتن او عنصری و جوهری
هست شگفت آنکه همی ناصبی سیر نخواهد شدن از کافری
نیست عجب کافری از ناصبی زانکه نباشد عجب از خر خری
ناصبی، ای خر، سوی نار سقر چند روی براثر سامری؟
در سپه سامری از بهر چیست بر تن تو جوشن پیغمبری؟
جوشن پیغمبری اسلام توست زنده بدین جوشن و این مغفری
فایده زین جوشن و مغفر تو را نیست مگر خواب و خور ایدری
مغفر پیغمبری اندر سقر ای خر بدبخت، چگونه بری؟
نام مسلمانی بس کرده‌ای نیستی آگه که به چاه اندری
نحس همی بارد بر تو زحل نام چه سود است تو را مشتری؟
راهبر تو چو یکی گمره است از تو نخواهد دگری رهبری
چونکه‌نشوئی سلب چرب‌خویش گر تو چنین سخت و سره گازری؟
من پس تو سنبل خوش چون چرم گر تو هی گوز فگنده چری؟
دین تو به تقلید پذیرفته‌ای دین به تقلید بود سرسری
لاجرم از بیم که رسوا شوی هیچ نیاری که به من بگذری
چون سوی صراف شوی با پشیز مانده شوی و خجلی برسری
خمر مثل‌های کتاب خدای گرت بجای است خرد، چون خوری؟
خمر حرام است، بسوزد خدای آن دل و جان را که بدو پرروی
گرت بپرسد کسی از مشکلی داوری و مشغله پیش آوری