ای پسر ار عمر تو یک ساعت است
|
|
ایزد را بر تو درو طاعت است
|
نعمت تخم است وزو شکر بار
|
|
وین بر و این تخم نه هر ساعت است
|
طاعت اگر اصل همه شکرهاست
|
|
عمر سر هر شرف و نعمت است
|
گرت همی عمر نیرزد به شکر
|
|
بر تو به دیوانگیم تهمت است
|
مرد نکو صورت بیعلم و شکر
|
|
سوی حکیمان به حقیقت بت است
|
مرد مخوان هیچ، بتش خوان، ازانک
|
|
چون بت باقامت و بیقیمت است
|
گر تو همی مردم خوانیش ازانک
|
|
از قبل سیم و زرش حشمت است
|
نزد تو پس مردم گشت اسپ میر
|
|
زانکه برو نیز ز زر حلیت است
|
هر که نداند که کدام است مرد
|
|
همچو ستوران ز در رحمت است
|
مرد نهان زیر دل است و زبان
|
|
دیگر یکسر گل پر صورت است
|
سوی خرد جز که سخن نیست مرد
|
|
او سخن و کالبدش لعبت است
|
جز که سخن، یافتن ملک را
|
|
هیچ نه مایه است و نیز آلت است
|
جز به سخن بنده نگردد تو را
|
|
آنکس کو با تو ز یک نسبت است
|
مرد رسول است، ستورند پاک
|
|
این که همی گویند این امت است
|
مرد سخن یافته را در سخن
|
|
حملت و هم حمیت و هم قوت است
|
حجت و برهانش و سال و جواب
|
|
ضربت و تیغ و سپر و حربت است
|
حربگه مرد سخندان بسی
|
|
صعبتر از معرکه و حملت است
|
شیر بیابان را با مرد جنگ
|
|
هم سری و همبری و شرکت است
|
چنگ ز شیر آمد شمشیر شیر
|
|
یشکش چون تیر تو با هیبت است
|
قول تو تیر است و زبانت کمان
|
|
گرت بدین حرب به دل رغبت است
|