چون در جهان نگه نکنی چون است؟

اندر بهشت خواهد بد میوه آنجا چنین که ایدر و اکنون است
پس هم کنون تو نیز بهشتی شو کان از قیاس نیز همیدون است
نه خار در خور طبق و نحل است نه گل سزای آتش و کانون است
پس نیست جای ممن پاکیزه دوزخ، که جای کافر ملعون است
نه در بهشت خلد شود کافر کان جایگاه ممن میمون است
بندیش از این ثواب و عقاب اکنون کاین در خرد برابر و موزون است
گر دیگر است مردم و گل دیگر این را بهشت نیز دگرگون است
خرما و میوه‌ها به بهشت اندر دانی که زین بهست که ایدون است
ای رفته بر علوم فلاطونی این علمها تمام فلاطون است
آن فلسفه است وین سخن دینی این شکر است و فلسفه هپیون است
از علم خاندان رسول است این نه گفته‌ی عمرو فریغون است
در خانه‌ی رسول چو ماه نو تاویل روز روز برافزون است
دو کار، خوی نیک و کم آزاری، فرزند را وصیت مامون است
گر بدخو است خار و سمن خوش‌خو این خود چرا گرامی و آن دون است؟
دل را به دین بپوش که دین دل را در خورد بام و ساخته پرهون است
جان را به علم شوی که مرجان را علم، ای پسر، مبارک صابون است
بحر است علم را به مثل فرقان وز بحر علم امام چو جیحون است
جیحون خوش است و با مزه و دریا از ناخوشی چو زهر و چو طاعون است
ای علم جوی، روی به جیحون نه گر جانت بر هلاک نه مفتون است
دریا نه آب، بل به مثل آب است چون بر لبش نه تین و نه زیتون است