خرد چون به جان و تنم بنگریست

خداوند تمییز و عقل شریف خداوند تدبیر و قول آوری است
متاب، ای پسر، سر ز فرمان آنک ازوت این بزرگی و این سروری است
به طاعت بکن شکر و احسان او که این داد نزد خرد عمری است
بجز شکر نعمت نگیرد که شکر عقاب است و نعمت چو کبگ دری است
مکن شکر جز فضل آن را که او به فردوس شکر تو را مشتری است
جهان جای الفنج ملک بقاست بقائی و ملکی که نااسپری است
گر از بهر ملک آفریدت خدای چرا مر تو را میل زی چاکری است
طلب کن بقا را که کون و فساد همه زیر این گنبد چنبری است
جهان را چو نادان نکوهش مکن که بر تو مر او را حق مادری است
به فعل اندرو بنگر و شکر کن مر آن را که صنعش بدین مکبری است
چه چیز است از این چرخ گردان برون؟ درین عاقلان را بسی داوری است
جهانی فراخ است و خوش کاین جهان درو کمتر از حلقه‌ی انگشتری است
مر آن راست فردا نعیم اندرو که امروز بر طاعتش صابری است
نباشد کسی تشنه و گرسنه درو، کاین سخن در خور ظاهری است
چو تشنه نباشد کس آنجا پس آن چه جای شراب هنی و مری است؟
حذر کن ز عام و ز گفتار خام گرت میل زی مذهب حیدری است
تو را جان در این گنبد آبگون یکی کار کن رفتنی لشکری است
بیلفنج ملک سکندر کنون که جانت در این سد اسکندری است
سخن‌های حجت به حجت شنو که قولش نه بیهوده و سرسری است