بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست

با خداوند زبانت به خلاف دل توست با خداوند جهان نیز تو را روی و ریاست
به میان قدر و جبر رود اهل خرد، راه دانا به میانه‌ی دو ره خوف و رجاست
به میان قدر و جبر ره راست بجوی که سوی اهل خرد جبر و قدر درد و عناست
راست آن است ره دین که پسند خرد است که خرد اهل زمین را ز خداوند عطاست
عدل بنیاد جهان است، بیندیش که عدل جز به حکم خرد از جور به حکم که جداست
خرد است آنکه چو مردم سپس او برود گر گهر روید در زیر پیش خاک سزاست
خرد آن است که مردم ز بها و شرفش از خداوند جهان اهل خطاب است و ثناست
خرد از هر خللی پشت و ز هر غم فرج است خرد از بیم امان است و ز هر درد شفاست
خرد اندر ره دنیا سره یار است و سلاح خرد اندر ره دین نیک دلیل است و عصاست
بی خرد گرچه رها باشد در بند بود با خرد گرچه بود بسته چنان دان که رهاست
ای خردمند نگه کن به ره چشم خرد تا ببینی که بر این امت نادان چه وباست
اینت گوید «همه افعال خداوند کند کار بنده همه خاموشی و تسلیم و رضاست »
وانت گوید «همه نیکی ز خدای است ولیک بدی ای امت بدبخت همه کار شماست»
وانگه این هر دو مقرند که روزی است بزرگ هیچ شک نیست که آن روز مکافات و جزاست
چو مرا کار نباشد نبوم اهل جزا اندر این قول خرد را بنگر راه کجاست
چون بود عدل بر آنک او نکند جرم، عذاب؟ زی من این هیچ روا نیست اگر زی تو رواست
حاکم روزی قضای تو شده مست سدوم! نه حکیم است که سازنده‌ی گردنده سماست؟
اندر این راه خرد را به سزا نیست گذر بر ره و رسم خرد رو، که ره او پیداست
مر خداوند جهان را بشناس و بگزار شکر او را که تو را این دو به از ملک سباست
حکمت آموز و، کم آزار و، نکو گو و بدانک روز حشر این همه را قیمت و بازار و بهاست