گرت خوش آید سخن من کنون | ره ز بیابان به سوی شهر تاب | |
شهر علوم آنکه در او علی است | مسکن مسکین و مب مثاب | |
هر چه جز از شهر، بیابان شمر | بیبر و بیآب و خراب و یباب | |
روی به شهر آر که این است روی | تا نفریبدت ز غولان خطاب | |
هر که نتابد ز علی روی خویش | بیشک ازو روی بتابد عذاب | |
جان و تن حجت تو مر تورا | باد تراب قدم، ای بوتراب | |
از شرف مدح تو در کام من | گرد عبیر است و لعابم گلاب |