سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهد
|
|
واندکی چر بو پدید آید به ساعت بر قصب
|
میفروش اندر خرابات ایمن است امروز و من
|
|
پیش محراب اندرم با ترس و با بیم و هرب
|
عز و ناز و ایمنیی دنیا بسی دیدم، کنون
|
|
رنج و بیم و سختی اندر دین ببینم یک ندب
|
ایمنی و بیم دنیا همبر یک دیگرند
|
|
ریگ آموی است بیم و ایمنی رود فرب
|
چون نخواهد ماند راحت آن چه باشد جز که رنج؟
|
|
چون نیارد بر درخت از بن چه باشد جز حطب؟
|
گز ندارد حرمتم جاهل مرا کمتر نشد
|
|
سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب
|
نزد مردم مر رجب را آب و قدر و حرمت است
|
|
گرچه گاو و خر نداند حرمت ماه رجب
|
نامدار و مفتخر شد بقعت یمگان به من
|
|
چون به فضل مصطفی شد مفتخر دشت عرب
|
عیب ناید بر عنب چون بود پاک و خوب و خوش
|
|
گرچه از سر گین برون آید همی تاک عنب
|
من به یمگان در نهانم، علم من پیدا، چنانک
|
|
فعل نفس رستنی پیداست او در بیخ و حب
|
مونس جان و دل من چیست؟ تسبیح و قران
|
|
خاک پای خاطر من چیست؟ اشعار و خطب
|
راست گویم، علم ورزم، طاعت یزدان کنم
|
|
این سه چیز است ای برادر کار عقل مکتسب
|
مایه و تخم همه خیرات یکسر راستی است
|
|
راستی قیمت پدید آرد خشب را بر خشب
|
مردم از گاو، ای پسر، پیدا به علم و طاعت است
|
|
مردم بی علم و طاعت گاو باشد بی ذنب
|
طاعت و احسان و علم و راستی را برگزین
|
|
گوش چون داری به گفت بوقماش و بوقنب؟
|
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده
|
|
یک رمه بیگانگان را تات نفزاید عطب
|
زانکه هفتاد و دو دارد ناصبی در دین امام
|
|
چیست حاصل خیر، بنگر، ناصبی را جز نصب
|
بولهب با زن به پیشت میرود ای ناصبی
|
|
بنگر آنک زنش را در گردن افگنده کنب
|
گر نمیبینی تو ایشان را ز بس مستی همی
|
|
نیست روئی مر مرا از تو وز ایشان جز هرب
|
پند گیر از شعر حجت وز پس ایشان مرو
|
|
تا نمانی عمرهای بیکران اندر کرب
|