بر من بیچاره گشت سال و ماه و روز و شب

سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهد واندکی چر بو پدید آید به ساعت بر قصب
می‌فروش اندر خرابات ایمن است امروز و من پیش محراب اندرم با ترس و با بیم و هرب
عز و ناز و ایمنی‌ی دنیا بسی دیدم، کنون رنج و بیم و سختی اندر دین ببینم یک ندب
ایمنی و بیم دنیا همبر یک دیگرند ریگ آموی است بیم و ایمنی رود فرب
چون نخواهد ماند راحت آن چه باشد جز که رنج؟ چون نیارد بر درخت از بن چه باشد جز حطب؟
گز ندارد حرمتم جاهل مرا کمتر نشد سوی دانا نه نسب نه جاه و قدر و نه حسب
نزد مردم مر رجب را آب و قدر و حرمت است گرچه گاو و خر نداند حرمت ماه رجب
نامدار و مفتخر شد بقعت یمگان به من چون به فضل مصطفی شد مفتخر دشت عرب
عیب ناید بر عنب چون بود پاک و خوب و خوش گرچه از سر گین برون آید همی تاک عنب
من به یمگان در نهانم، علم من پیدا، چنانک فعل نفس رستنی پیداست او در بیخ و حب
مونس جان و دل من چیست؟ تسبیح و قران خاک پای خاطر من چیست؟ اشعار و خطب
راست گویم، علم ورزم، طاعت یزدان کنم این سه چیز است ای برادر کار عقل مکتسب
مایه و تخم همه خیرات یکسر راستی است راستی قیمت پدید آرد خشب را بر خشب
مردم از گاو، ای پسر، پیدا به علم و طاعت است مردم بی علم و طاعت گاو باشد بی ذنب
طاعت و احسان و علم و راستی را برگزین گوش چون داری به گفت بوقماش و بوقنب؟
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده یک رمه بیگانگان را تات نفزاید عطب
زانکه هفتاد و دو دارد ناصبی در دین امام چیست حاصل خیر، بنگر، ناصبی را جز نصب
بولهب با زن به پیشت می‌رود ای ناصبی بنگر آنک زنش را در گردن افگنده کنب
گر نمی‌بینی تو ایشان را ز بس مستی همی نیست روئی مر مرا از تو وز ایشان جز هرب
پند گیر از شعر حجت وز پس ایشان مرو تا نمانی عمرهای بی‌کران اندر کرب