ای قبه‌ی گردنده‌ی بی‌روزن خضرا

غواص تو را جز گل و شورابه نداده‌است زیرا که ندیده است ز تو جز که معادا
معنی طلب از ظاهر تنزیل چو مردم خرسند مشو همچو خر از قول به آوا
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
قندیل میفروز بیاموز که قندیل بیرون نبرد از دل بر جهل تو ظلما
در زهد نه‌ای بینا لیکن به طمع در برخوانی در چاه به شب خط معما
گر مار نه‌ای دایم از بهر چرایند ممن ز تو ناایمن و ترسان ز تو ترسا
مخرام و مشو خرم از اقبال زمانه زیرا که نشد وقف تو این کره‌ی غبرا
آسیمه بسی کرد فلک بی‌خردان را و آشفته بسی گشت بدو کار مهیا
دارا که هزاران خدم و خیل و حشم داشت بگذاشت همه پاک و بشد خود تن تنها
بازی است رباینده زمانه که نیابند زو خلق رها هیچ نه مولی و نه مولا
روزی است از آن پس که در آن روز نیابد خلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا
آن روز بیابند همه خلق مکافات هم ظالم و هم عادل بی‌هیچ محابا
آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع پیش شهدا دست من و دامن زهرا
تا داد من از دشمن اولاد پیمبر بدهد به تمام ایزد دادار تعالی