در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان

ای میر! فخر ملکت شاه اجل تویی زین زمان تویی و چراغ دول تویی
چون آفتاب چرخ به برج حمل تویی هنگام ضعف، مر ضعفا را امل تویی
پرهیزگارتر ز معاذ جبل تویی چه آنکه آشکاره و چه آنکه در نهان

از جود در جهان بپراکند نام تو گردد همی سپهر سعادت به کام تو
خورشید زد علامت دولت به بام تو تا گشت دولت از بن دندان غلام تو
چون دید بر کمان تو حاسد سهام تو از سهم آن سهام دوتا گشت چون کمان

از نام و کنیت تو جهان را محامدست وز فضل وجود تو همه کس را فوایدست
خصم تو هست ناقص و مال تو زایدست کت بخت تابعست و جهانت مساعدست
تو آسمانی و هنر تو عطاردست وان بیقرین لقای تو چون ماه آسمان

با این نکو نیت که تو داری بدین صفت دارد به کارهای تو سلطان تو نیت
زیر نگین خاتم تو کرد مملکت بفزود هر زمانت یکی جاه و منزلت
این کار را ز اصل نکو بود عاقبت آخر هزار بار نکوتر شود از آن

تا آفتاب چرخ چو زرین سپر بود تا خاک زیر باشد و گردون زبر بود
تا ابر نوبهار مهی را مطر بود تا در زمین و روی زمین بر، نفر بود
تا وقت مهرگان همه گیتی چو زر بود از آب تیر ماهی و از باد مهرگان

عمرت چو عمر نوح پیمبر دراز باد همچون جمت به ملک همه عز و ناز باد
پیشت به پای صد صنم چنگساز باد دشمنت سال و ماه به گرم و گداز باد
بر تو در سعادت همواره باز باد عیش تو باد دایم با یار مهربان