هر چه تو اندیشه کردی ای ملک از پیش | آنهمه ایزد ترا بداد و از آن بیش | |
هر چه بخواهی کنون بخواه و میندیش | کت برساند به کام و آرزوی خویش | |
ای ملک این ملک را تو دانی معنیش | ملک بگیر و سر خوارج بفتال |
□
بنشین در بزم بر سریر به ایوان | خرگه برتر زن از سرادق کیوان | |
در کن ز آهنگ رزم خصم زمیدان | درگذر این تیر دلشکاف ز سندان | |
از دل گردان برآر زهره به پیکان | در سر مردم بکوب مغز، به کوپال |
□
سال هزاران هزار شاد همیباش | یاد همی دارمان و یاد همیباش | |
با دهش دست و دین و داد همیباش | میر همیباش و میرزاد همیباش | |
جمله برین رسم و این نهاد همیباش | قدر تو هر روز و روزگار تو چون فال |