به گاه جنبش خشم و به گاه طیبت نفس | درشتتر ز مغیلان و نرمتر ز خزی | |
نگاهداشتن دوست را ز کید زمان | هزار قلعهی سنگین و صدهزار دزی | |
بزرگواران همچون قلادهی خرزند | تو همچو یاقوت اندر میانهی خرزی | |
جز این دعات نگویم که رودکی گفتهست | «هزار سال بزی، صدهزار سال بزی» |