در صنعت «جمع و تقسیم» و مدح فرماید

وقار و عزم و برش را و باسش را و سهمش را نداند کرد آن صافی و سر ابن ابی سلمی
یکی از کوه دارد زور و دیگر جنبش از ماهی سه دیگر قوت از تنین، چهارم هیبت از افعی
من از عبدالمجید افلح ابن المنتشر منم همه خیر و همه خوبی همه بر و همه نشری
یکی طعم عسل دارد، دوم شیرینی شکر سه دیگر لذت من و چهارم خوشی سلوی
حدیث لفظهای او و جد ... و جور او هم اندر عالم علوی هم اندر عالم سفلی
یکی درویش را نعمت، دوم محبوس را راحت سیم بیراه را عطفت، چهارم دیده‌ی اعمی
خداوندا! یکی بنگر به باغ و راغ و دشت و در که گشته از خوشی و نیکویی و پاکی و خوبی
یکی بتخانه‌ی آزر، دوم بتخانه‌ی مشکو سه دیگر جنت العدن و چهارم جنت الماوی
کنون هر وقت و هر ساعت به زیر شاخ و زیرگل تن خویش و تن ما را چهار آلای کن احری
یکی طنبوره‌ی کویی دوم طنبور حدادی سه دیگر جام بغدادی، چهارم باد الصری
الا تا از صبورانست، نام چار پیغمبر هم اندر مصحف اولی، هم اندر مصحف اخری
یکی یعقوب بن اسحق و دیگر یوسف چاهی سیم ایوب پیغمبر، چهارم یونس متی
جمالت باد و جاهت باد و عزت باد و آسانی هم اندر عالم کبری، هم اندر عالم صغری
یکی بی رنج و بی‌سختی، دوم بی‌درد و بیماری سیم بی‌ذل و بی‌خواری، چهارم بی‌غمی شادی