گل سرخ و پر تیهو، گل زرد و پر نارو
|
|
به شعر و عشق این هردو، کنند این هر دو تا دعوی
|
یکی همچون جمیل آمد، دوم مانند بثینه
|
|
سه دیگر چون زهیر آمد، چهارم چون ام اوفی
|
کنار آبدان گشته به شاخ ارغوان حامل
|
|
سحاب ساجگون گشته به طفل عاجگون حبلی
|
یکی چون دیدهی یعقوب و دیگر چون رخ یوسف
|
|
سه دیگر چون دل فرعون، چهارم چون کف موسی
|
به باغ مشکبوی اندر، نسیم باغ را جنبش
|
|
به راغ سبز روی اندر، فرات آب را مجری
|
یکی چون روی این خواجه، دوم چون امر این مهتر
|
|
سیم چون رای این سید، چهارم دست این مولی
|
خداوندیکه حزم وعزم و خشنودی و خشم او
|
|
رسیدستند این هر یک، به حد غایةالقصوی
|
یکی پرانتر از صرصر، دوم برانتر از خنجر
|
|
سیم شیرینتر از شکر، چهارم تلخ چون دفلی
|
چو خوانش هیچ خوانی نه، چو حالش هیچ حالی نه
|
|
چو هالش هیچ هالی نه، چو جانش هیچ جانی نی
|
یکی سرمایهی نعمت، دوم سرمایهی دولت
|
|
سه دیگر سایهی رحمت، چهارم مایهی تقوی
|
فعالش مایهی خیر و جمالش آیت خوبی
|
|
جلالش نزهت خلق و کمالش زینت دنیی
|
یکی ماء معین آمد دگر عین الیقین آمد
|
|
سیم حبل المتین آمد، چهارم عروةالوثقی
|
عداوت کردن و قصد و خلاف و کین او هریک
|
|
برآرند از سر شیران جنگی طامةالکبری
|
یکی چون مشک بویقطان، دوم چون دام بوجعده
|
|
سیم چون چنگ بوالحارث، چهارم دست بویحیی
|
به روی پاک و رای نیک و فعل خوب و کار خوش
|
|
نظیر او ندانم کس، چه در دنیی، چه در عقبی
|
یکی چون چشمه زمزم، دوم چون زهرهی ازهر
|
|
سیم چون روضهی رضوان، چهارم جنة الماوی
|
رضای او کند روشن، ثنای او کند نیکو
|
|
هوای او کند بینا، سخای او کند فریی
|
یکی جان و دل لاغر، دوم مغز و سر تاری
|
|
سه دیگر صورت زشت و چهارم دیدهی اعمی
|
سنا و سیرت پاک و نهاد و هیبت او را
|
|
چهار آیات معجز کرد ما را از نبی الاعلی
|
یکی معراج نیکویی، دوم ساماح پیروزی
|
|
سه دیگر چشمهی کوثر چهارم حیة تسعی
|