در مدح علی‌بن محمد

شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن
بکردار زنی زنگی که هرشب بزاید کودکی بلغاری آن زن
کنون شویش بمرد و گشت فرتوت از آن فرزند زادن شد سترون
شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک چو بیژن در میان چاه او من
ثریا چون منیژه بر سر چاه دو چشم من بدو چون چشم بیژن
همی‌برگشت گرد قطب جدی چو گرد بابزن مرغ مسمن
بنات النعش گرد او همی‌گشت چو اندر دست مرد چپ فلاخن
دم عقرب بتابید از سر کوه چنانچون چشم شاهین از نشیمن
یکی پیلستگین منبر مجره زده گردش نقط از آب روین
نعایم پیش او چون چار خاطب به پیش چار خاطب چار مذن
مرا در زیر ران اندر کمیتی کشنده نی و سرکش نی و توسن
عنان بر گردن سرخش فکنده چو دو مار سیه بر شاخ چندن
دمش چون تافته بند بریشم سمش چون ز آهن پولاد هاون
همی‌راندم فرس را من به تقریب چو انگشتان مرد ارغنون زن
سر از البرز برزد قرص خورشید چو خون‌آلوده دزدی سر ز مکمن
به کردار چراغ نیم مرده که هر ساعت فزون گرددش روغن
برآمد بادی از اقصای بابل هبوبش خاره در و باره افکن
تو گفتی کز ستیغ کوه سیلی فرود آرد همی احجار صد من
ز روی بادیه برخاست گردی که گیتی کرد همچون خز ادکن
چنان کز روی دریا بامدادان بخار آب خیزد ماه بهمن