در مدح سلطان مسعود غزنوی

آمد نوروز ماه با گل سوری به هم باده‌ی سوری بگیر، بر گل سوری بچم
زلف بنفشه ببوی، لعل خجسته ببوس دست چغانه بگیر، پیش چمانه به خم
از پسر نردباز داو گران بر به نرد وز دو کف سادگان ساتگنی کش به دم
ای صنم ماهروی! خیز به باغ اندر آی زانکه شد از رنگ و بوی باغ بسان صنم
شاخ برانگیخت در، خاک برانگیخت نقش باد فرو بیخت مشک، ابر فرو ریخت نم
مقرعه زن گشت رعد مقرعه‌ی او درخش غاشیه کش گشت باد، غاشیه‌ی او دیم
قمری در شد به حال، طوطی در شد به نطق بلبل در شد به لحن، فاخته در شد به دم
در جلوات آمده‌ست بر سر گل عندلیب در حرکات آمده‌ست شاخک شاهسپرم
باد علمدار شد، ابر علم شد سیاه برق چنانچون ز زر یک دو طراز علم
راغ به باغ اندرون، چون علم اندر علم باغ به راغ اندرون، چون ارم اندر ارم
بر دم طاووس ماه، بر سر هدهد کلاه بر رخ دراج گل، بر لب طوطی بقم
گردن هر قمریی معدن جیمی ز مشک دیده‌ی هر کبککی مسکن میمی ز دم
رنگ رخ لاله را ازند و عودست خال شمع گل زرد را از می و مشکست شم
ماهی در آبگیر دارد جزعین زره آهو در مرغزار دارد سیمین شکم
باد زره گر شده‌ست، آب مسلسل زره ابر شده خیمه دوز ماغ مسلسل خیم
صلصل خواند همی شعر لبید و زهیر نارو راند همی مدح جریر و قثم
بر دم هر طاووسی صد قمر و سی قمر بر پر هر کککی نه رقم و ده رقم
مرغان بر گل کنند جمله به نیکی دعا بر تن و بر جان میر بارخدای عجم
بار خدایی که او جز به رضای خدا بر همه روی زمین می‌ننهد یک قدم
شاه جهان بوسعید ابن یمین دول حافظ خلق خدا ناصر دین امم