دوانیدند بر وسعتگه کام
|
|
نیاز اندر ترقی گام در گام
|
چو شد نزدیک از گرد تکاپوی
|
|
غبار دامن افشاندن ز آنسوی
|
فرو جستند و رخ بر خاک سودند
|
|
به دأب کهتران خدمت نمودند
|
نگار نوش لب، ماه شکر خند
|
|
عبارت رابه شکر داد پیوند
|
به شیرین نکتههای شکرآمیز
|
|
به قدر وسع هر یک شد شکر ریز
|
سخن طی میشد از نسبت به نسبت
|
|
چنین تا صنعت و ارباب صنعت
|
بگفت از اهل صنعت با که یارید
|
|
ز صنعت پیشگان با خود که دارید
|
بگفتند از فنون دانش آگاه
|
|
دو صنعت پیشه آوردیم همراه
|
دو مرد کاردان در هر هنر طاق
|
|
به منشور هنر مشهور آفاق
|
نسق بند رسوم هر شماری
|
|
هزار استاد و ایشان پیشکاری
|
چه افسونها که بر هر یک دمیدیم
|
|
که آخر بوی تأثیری شنیدیم
|
نخستین کاردان بنای پرکار
|
|
نمیجنباند از جا پای پرگار
|
ز هر سحری که میبستیم تمثال
|
|
دمیدی باطل السحری ز دنبال
|
به هر افسون که میبردیم ناورد
|
|
به یک جنباندن لب دفع میکرد
|
لب عذر آوری بر هم نمیبست
|
|
یک آری از لبش بیرون نمیجست
|
چه مایه گنج سیم و زر گشادیم
|
|
که تا با او قرار کار دادیم
|
زهی پر عقده کار بینوایی
|
|
که چون زر نیستش مشگل گشایی
|
عجب چیزیست زر! جایی که زر هست
|
|
به آسانی مراد آید فرادست
|
بلرزد کاردان زان کار پر بیم
|
|
که برناید به امداد زر و سیم
|
به ما از سنگ فرسا کار شد تنگ
|
|
که یکسان بود پیش او زر و سنگ
|