گفتار در رفتار خادمان شیرین به طلب نزهتگاه دلنشین و پیدا نمودن دشت بیستون و خبردادن شیرین را

کدامین دل کدامین خاطر شاد که آید از گل و از گلشنم یاد
مرا گفتند خوش جاییست دلکش هوا خوش، دست خوش، کهسار او خوش
بلی اطراف کوه و دامن دشت بود خوش گر به ذوق خود توان گشت
چو دامان ماند زیر کوه اندوه چه فرق از طرف دشت و دامن کوه
چه خرسندی در آن مرغ غم انجام که باغ و راغ باید دیدش از دام
دگر گفتند جای می‌گساریست که دشتی پر ز گلهای بهاریست
بلی می‌خوش بود در دشت و کهسار ولی گر یار باشد لیک کو یار
بود بر بلبل گل آتشین داغ کش افتد در قفس نظاره‌ی باغ