حکایت

دلش پر شکوه، جانش پرشکایت ولی خود دیر پروا در حکایت
درون پرجوش و دل با سینه در جنگ سوی بازار شکر کرد آهنگ
مزاج شاه نازک بود بسیار ندارد طبع نازک تاب آزار
بود نازک دو طبع اندر زمانه که جویند از پی رنجش بهانه
یکی طبع شهان و شهریاران یکی از گلرخان و گلعذاران
ز طبع زود رنج پادشاهان مپرس از من ، بپرس از دادخواهان
ز خوی دیر صلح فتنه سازان بپرس از من ، مپرس از بی نیازان
کسی زین هر دو گر خود بهره‌مند است که داند خشم و ناز او که چند است