دلش پر شکوه، جانش پرشکایت | ولی خود دیر پروا در حکایت | |
درون پرجوش و دل با سینه در جنگ | سوی بازار شکر کرد آهنگ | |
مزاج شاه نازک بود بسیار | ندارد طبع نازک تاب آزار | |
بود نازک دو طبع اندر زمانه | که جویند از پی رنجش بهانه | |
یکی طبع شهان و شهریاران | یکی از گلرخان و گلعذاران | |
ز طبع زود رنج پادشاهان | مپرس از من ، بپرس از دادخواهان | |
ز خوی دیر صلح فتنه سازان | بپرس از من ، مپرس از بی نیازان | |
کسی زین هر دو گر خود بهرهمند است | که داند خشم و ناز او که چند است |