در ستایش حضرت علی «ع»

دو انگشتش در خیبر چنان کند که پشت دست حیرت آسمان کند
سرانگشت ار سوی بالا فشاندی حصار آسمان را در نشاندی
یقین او ز گرد ظن و شک پاک گمانش برتر از اوهام و ادراک
رکاب دلدل او طوقی از نور که گردن را بدان زیور دهد حور
دو نوک تیغ او پرکار داری ز خطش دور ایمان را حصاری
دو لمعه نوک تیغ او ز یک نور دوبینان را ازو چشم دوبین کور
شد آن تیغ دو سر کو داشت در مشت برای چشم شرک و شک دو انگشت
سر تیغش به حفظ گنج اسلام دهانی اژدهایی لشکر آشام
چو لای نفی نوک ذوالفقارش به گیتی نفی کفر و شرک کارش
سر شمشیر او در صفدری داد زلای «لافتی الاعلی » یاد
کلامش نایب وحی الاهی گواه این سخن مه تا به ماهی
لغت فهم زبان هر سخن سنج طلسم آرای راز نقد هر گنج
وجودش زاولین دم تا به آخر مبرا از کبایر و ز صغایر
تعالی اله زهی ذات مطهر که آمد نفس او نفس پیمبر
دو نهر فیض از یک قلزم جود دو شاخ رحمت از یک اصل موجود
به عینه همچو یک نور و دو دیده که آن را چشم کوته بین دو دیده
دویی در اسم اما یک مسما دوبین عاری ز فکر آن معما
پس این شاهد که بودند از دویی دور که احمد خواند با خویشش ز یک نور
گر این یک نور بر رخ پرده بستی جهان جاوید در ظلمت نشستی
نخستین نخل باغ ذوالجلالی بدو خرم ریاض لایزالی