در چگونگی شبی که پیغمبر بر آسمان بر شد

پس آنگه خیر باد انبیا کرد براقش رو به راه کبریا کرد
به زیر پی نخستین عرصه پیمود قمر رخ بر رکاب روشنش سود
فروغی کمدی کرد از رکابش ندادی در دو هفته آفتابش
وز آن منزل همان دم کرد شبگیر دبستان دوم جا ساخت چون تیر
عطارد لوح خود آورد پیشش که اینم هست کن نعلین خویشش
چو در بزم سوم آوازه انداخت به چادر زهره ساز خود نهان ساخت
نبودی گر نهان در چادر او شکستی ساز او را بر سر او
به کاخ چارمین جا ساخت بر صدر نهان شد خور ز شرم آن مه بدر
مسیح انجیل زیر آورد از طاق که جلد مصحف این کهنه اوراق
به یک حمله که آورد آن جهانگیر دژ مریخ را فرمود تسخیر
شدش بهرام با تیغ و کفن پیش که کردم توبه از خون کردن خویش
گذر بردار شرع مشتری کرد به احکام خود او را رهبری کرد
که بشکن آلت ناهید چنگی ز خون شو مانع مریخ جنگی
وز آنجا بر در دیر زحل تاخت چو او را پیر راهب دید بشناخت
بگفتنش داده بودندم نشانی تویی پیغمبر آخر زمانی
شهادت گفت و جان در پای او داد به شکر خنده‌ی حلوای او داد
ثوابت از دو جانب در رسیدند دو شش درج گهر پیشش کشیدند
نظر بر تحفه‌شان نگشود و درتاخت ز پیش غیب شادروان برانداخت
گذر بر منتهای سد ره فرمود به سدره جبرئیلش کرد بدرود
عماری دار شد رفرف وز آنجای به صحن بارگاه قدس زد پای