بکش از دست چوگان هوا را
|
|
شکن بر سر هوا جنبان ما را
|
ببر از ما هوا را دست بسته
|
|
که ما را سخت دارد سر شکسته
|
هواهایی که آن ما را بتانند
|
|
بهشت جسم و دوزخ تاب جانند
|
دل چون کعبه را بتخانه مپسند
|
|
حریم تست با بیگانه مپسند
|
کنشتی پر صنم شد دل سد افسوس
|
|
در و بامش پر از زنار و ناقوس
|
هوایت شد هوس زنار ما را
|
|
ازین زنار و بت باز آر مارا
|
بت و زنار این کیشیست باطل
|
|
بت ما بشکن و زنار بگسل
|
زبان مزدور ذکر تست، زشت است
|
|
که خدمتکار ناقوس کنشت است
|
فکن سنگی به ناقوسش که تن زن
|
|
وگر بد جنبد او را بر دهن زن
|
به تاراج کنشت ما برون تاز
|
|
صلیب هستی ما سر نگون ساز
|
نه در بگذار و نه دیوار این دیر
|
|
بسوزان هر چه پیش آید در و غیر
|
ز ما درکش لباس بت پرستی
|
|
هم این را سوز و هم زنار هستی
|
اشارت کن که انگشت ارادات
|
|
برآریم از پی عرض شهادت
|
به ما تعلیم نفی «ماسوا» کن
|
|
شهادت ورد سرتا پای ماکن
|
شهادت غیر نفی «ماسوا» چیست
|
|
ز بعد لای نفی الا خدا چیست
|
به این خلوت کسی کو محرمی یافت
|
|
به تلقین رسول هاشمی یافت
|