رفتن معلم به در خانه‌ی دستور و بیان کردن عشق ناظر نسبت به منظور و مقدمه‌ی درد فراق و آغاز حکایت اشتیاق

به خود می‌گفت دستور جهاندار چه سازم چون کنم تدبیر این کار
فرستم گر به مکتبخانه بازش فتد ناگه برون زین پرده رازش
خبر یابد ازین شاه جهانگیر به جز جان باختن آن دم چه تدبیر
نمی‌دانست تا تدبیر او چیست پی تدبیر کارش چون کند زیست
نبود آگه که درد دوستداری ندارد چاره‌ای جز جان‌سپاری