چنان دادند سیم و زر به مردم
|
|
که در زیر غنیمت شد جهان گم
|
نظر از خرمی سوی پسر تاخت
|
|
رخ فرزند را مد نظر ساخت
|
چنین فرمود شاه نیک فرجام
|
|
که منظورش کنند اهل نظر نام
|
به دستوری که باشد رفت دستور
|
|
نظر را گوهر خود داشت منظور
|
که فرمان شه روی زمین چیست
|
|
بفرماید شهنشه نام این چیست
|
چو پر میدید سوی شاه ایام
|
|
نظر فرمود ناظر باشدش نام
|
به سوی هر یکی یک دایه بردند
|
|
به دست دایه ایشان را سپردند
|
ز هجر آن لبان روح پرور
|
|
چو ماتم دار شد پستان مادر
|
به رسم مادری بنهاد دوران
|
|
دهانشان را بجای شیر دندان
|
به ملک حسن چون از ده گذشتند
|
|
ز ماه چارده سد ره گذشتند
|
به خوبی شد چنان شهزاده منظور
|
|
که در عالم چو خور گردیده مشهور
|
قدش سروی ز بستان نکویی
|
|
گل رویش ز باغ تازه رویی
|
پی مرغ دل هر هوشیاری
|
|
ز کاکل بر سر آن سرو ماری
|
دل کس با وجود هوشیاری
|
|
نبردی جان از او با رستگاری
|
فکنده فتنهی او در جهان شور
|
|
مدامش نرگس بیمار مخمور
|
صف مژگان او کز هم گذشته
|
|
کمینگاه هزاران فتنه گشته
|
پی خون خوردن عشاق جانباز
|
|
دو لعل او دو خونی گشته همراز
|
در دندان او در خنده تا دید
|
|
دل گوهر ز غم سوراخ گردید
|
گهر کو دست پرورد صدف بود
|
|
بدان دندان کیش لاف شرف بود
|
زنخدانش بر آن رخسار دلکش
|
|
معلق کرده آبی را در آتش
|