سوگواری بر مرگ شرف‌الدین علی

محمل کیست که فریاد کنان بر بستند که به حسرت همه را دیده بران محمل ماند
ساربان ناقه بر انگیخت ز پی بشتابید وای بر آنکه در این بادیه‌ی هایل ماند
بار بربسته وخلقی ز پیت بهر وداع آمد و گریه کنان بی تو به هر منزل ماند
ای سفر کرده کجا رفتی و احوال چه شد نشد احوال تو معلوم بگو حال چه شد

ساربان گریه کنان بود چو محمل می‌برد راه می‌کرد گل و ناقه در آن گل می‌برد
محمل قبله‌ی ارباب سخن بسته سیاه می‌شد و آه کنانش به قبایل می‌برد
روی صحرا خبر از عرصه‌ی محشر می‌داد اندر آن لحظه که محمل ز مقابل می‌برد
سنگ بر سینه زنان ، اشک فشان ، جامه دران ناقه خویش مراحل به مراحل می‌برد
هر قدم خاک از ین واقعه بر سر می‌ریخت محملش را ز اعالی به اسافل می‌برد
در دلش بود که از دهر گرانی ببرد بسکه بار غم از ین واقعه بر دل می‌برد
بسکه آشفته در آن بادیه ره می‌پیمود در عجب بود که چون راه به منزل می‌برد
محمل آمد به در شهر مباشید خموش سینه‌ها را بخراشید و برآرید خروش

کاه پاشید به سر ، ناله‌ی جانکاه کنید خلق را آگه ازین ماتم ناگاه کنید
بدوانید به اطراف جهان پیک سرشک همه را ز آفت این سیل غم، آگاه کنید
کوچه‌ها را چو ره کاهکشان گردانید مشعلی چند چو خورشید پر ازکاه کنید
تا به دامن همه چون شده گریبان بدرید عالم از آتش دل بر علم آه کشید
خلق انبوه بریدند الفها بر سر مشعل و شمع به این طایفه همراه کنید
آسمان مجمره افروخته می‌سازد عود چشم بر مجمر افروخته‌ی ماه کنید
در خور مرتبه‌ی چرخ بلند است این کار دست از پایه نعشش همه کوتاه کنید
نعش او را چو فلک قبله خود می‌خواند چرخ بر دوش نهد وین شرف خود داند