لازم شده کسر حرمت تو | ملا فهمی به رخصت تو | |
دی نوبت کیدی دگر بود | امروز شدهست نوبت تو | |
میباید گفت باز سد فحش | از نکبت که ز نکبت تو | |
خوش پرده درانه میزدم نیش | ای وای بر اهل عصمت تو | |
خود را بکشی اگر بگویم | از مردی و از حمیت تو | |
اینست که بهر خاطر میر | واجب شده حفظ صورت تو | |
ما نکبتییم ،گو چنین باش | خوش دولتی است حضرت تو | |
گوزت یار است ، دولتت کو | گوزم به تو و به دولت تو | |
شمشیر بدادهام به زهر آب | نازم جگرت گر آوری تاب |
□
تو هیچ به ملحدان نمانی | چونست که شهرهای به الحاد | |
سد تهمت و سد هزار بهتان | مردم به تو میکنند اسناد | |
این طعنهی خلق ، بد بلاییست | ای کاش که مادرت نمیزاد | |
از عصمتیان تو چه گویم | دشنام به تو نمیتوان داد | |
خواهند که بند بند گردی | از بنده بگیر تا به آزاد | |
تو یک تن و دشمن تو خلقی | یک کشتنی و هزار جلاد | |
از شیر سگت بزرگ کردهست | مادر، که به مرگ تو نشیناد | |
ذات تو کجا و آدمیت | آدم نشوی به آدمیت |
□
از قصهی شب ترا خبر نیست | چون گوش تو هیچ گوش کر نیست | |
تا چاشتگهی، به خواب مستی | گوشت به دهل زن سحر نیست | |
رسواتر از این نمیتوان گفت | دشنامی از این صریح تر نیست |