ای پیش همت تو متاع سرای دهر | بی قدرتر از آنکه توان رایگان فروخت | |
جایی که کمترین نفرت بار خود گشود | یک جنس خود به مایهی سد بحر و کان فروخت | |
هندوی تو گهی که برون آمد از حجاز | از بهر عشر حاصل هندوستان فروخت | |
آگه نیی که از پی وجه معاش خویش | هر چیز داشت وحشی بی خانمان فروخت | |
چیزی که از بلاد عراق آمدش به دست | آورد و در دیار جرون در زمان فروخت | |
از بهر وجه آب وضو اندر این دیار | سجاده کرد در گرو و طیلسان فروخت | |
دارد کنون فروختنی آبروی و بس | وان جنس نیست اینکه به هر کس توان فروخت |