از طناب کهکشان جلاد خونریز فلک
|
|
برکشد او را به حلق از پیش طاق هفتمین
|
چرخ چوگانی که گوی خاک در چوگان اوست
|
|
رخش قدر عالیش را چیست داغی بر سرین
|
ذات پاکش گر نبودی بانی ملک وجود
|
|
حاش لله گر بدی الفت میان ماه وطین
|
شرح احوال حجیم و صورت حال جنان
|
|
سر به سر گوید، اشارت گر کند سوی جنین
|
ای حریم بوستان مرقدت دارالسلام
|
|
وی ز خیل خاک بوسان درت روح الامین
|
درگه قدر ترا ارواح علوی پاسبان
|
|
خرمن فضل ترا مرغان قدسی خوشه چین
|
سرکشان بردند سرها در گریبان عدم
|
|
هر کجا تیغت برون آورد سر از آستین
|
وقت خونریزی که سوی پیشهی ناوردگاه
|
|
پر دلان از هر طرف آیند چون شیر عرین
|
از نفیر جنگ گردد قصر گردون پر صدا
|
|
وز غریو کوس باشد گوش گردون پر طنین
|
جنگجویان نیزه بازند از یمین و از یسار
|
|
تندخویان رخش تازند از یسار و از یمین
|
گردد از برق سنان هر سو تنور کینه گرم
|
|
باشد از خون سران خاک سم اسبان عجین
|
بر سمند کوه پیکر تند خویان گرم جنگ
|
|
همچو آتش گشته پنهان در لباس آهنین
|
بر کشی تیغ درخشان روبروی خیل خصم
|
|
و ز پی آهنگ میدان جاکنی بر پشت زین
|
آن زمان مشکل که گردد در حریم کارزار
|
|
آن نفس حاشا که ماند در فضای دشت کین
|
نیزه داری غیر مهر آن نیز لرزان بر سپر
|
|
تیغ داری جز جبل افتاده او هم بر زمین
|
در دهن تیغ و کفن در گردن از دیبای چرخ
|
|
موکشان آرند زیرش از حصار چارمین
|
طبع معنی آفرینت در فشانی میکند
|
|
آفرین وحشی به طبع در فشانت آفرین
|
تا برون آرد ز تأثیر بهاران شخص خاک
|
|
لعل و یاقوتی که در زیرزمین دارد دفین
|
بسکه بر روی ز می بر قهر بارد آسمان
|
|
باد همچون مار بدخواه تودر زیرزمین
|