در ستایش علی«ع»

از طناب کهکشان جلاد خونریز فلک برکشد او را به حلق از پیش طاق هفتمین
چرخ چوگانی که گوی خاک در چوگان اوست رخش قدر عالیش را چیست داغی بر سرین
ذات پاکش گر نبودی بانی ملک وجود حاش لله گر بدی الفت میان ماه وطین
شرح احوال حجیم و صورت حال جنان سر به سر گوید، اشارت گر کند سوی جنین
ای حریم بوستان مرقدت دارالسلام وی ز خیل خاک بوسان درت روح الامین
درگه قدر ترا ارواح علوی پاسبان خرمن فضل ترا مرغان قدسی خوشه چین
سرکشان بردند سرها در گریبان عدم هر کجا تیغت برون آورد سر از آستین
وقت خونریزی که سوی پیشه‌ی ناوردگاه پر دلان از هر طرف آیند چون شیر عرین
از نفیر جنگ گردد قصر گردون پر صدا وز غریو کوس باشد گوش گردون پر طنین
جنگجویان نیزه بازند از یمین و از یسار تندخویان رخش تازند از یسار و از یمین
گردد از برق سنان هر سو تنور کینه گرم باشد از خون سران خاک سم اسبان عجین
بر سمند کوه پیکر تند خویان گرم جنگ همچو آتش گشته پنهان در لباس آهنین
بر کشی تیغ درخشان روبروی خیل خصم و ز پی آهنگ میدان جاکنی بر پشت زین
آن زمان مشکل که گردد در حریم کارزار آن نفس حاشا که ماند در فضای دشت کین
نیزه داری غیر مهر آن نیز لرزان بر سپر تیغ داری جز جبل افتاده او هم بر زمین
در دهن تیغ و کفن در گردن از دیبای چرخ موکشان آرند زیرش از حصار چارمین
طبع معنی آفرینت در فشانی می‌کند آفرین وحشی به طبع در فشانت آفرین
تا برون آرد ز تأثیر بهاران شخص خاک لعل و یاقوتی که در زیرزمین دارد دفین
بسکه بر روی ز می بر قهر بارد آسمان باد همچون مار بدخواه تودر زیرزمین