به راز عشق زبان در میان نمیباشد | زبان ببند که آنجا بیان نمیباشد | |
میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است | بیان حال به کام و زبان نمیباشد | |
دل رمیدهی من زخم دار صید گهیست | که زخم صید به تیر و کمان نمیباشد | |
از آن روایی بازار کم عیارانست | که در میان محک امتحان نمیباشد | |
اگر به من نشوی مهربان درین غرضیست | کسی به خلق تو نامهربان نمیباشد | |
به عالمی که منم منتهای غصه مپرس | که قطع مدت و طی زمان نمیباشد | |
زبان به کام مکش وحشی از فسانهی عشق | بگو که خوشتر ازین داستان نمیباشد |