تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد | جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد | |
خواب آورد افسانه و افسانهی عاشق | هر کس که کند گوش دگر خواب ندارد | |
پهلوی من و تکیهی خاکستر گلخن | دیوانه سر بستر سنجاب ندارد | |
سیل مژه ترسم که تن از پای در آرد | کاین سست بنا طاقت سیلاب ندارد | |
گر سجده کند پیش تو چندان عجبی نیست | وحشی که جز ابروی تو محراب ندارد |