عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد | سر زنجیر گیرد و ز در عقلم درون آرد | |
من و رد و قبول بزم سلطانی که دربانش | به سد خواری کند بیرون به سد عزت درون آرد | |
به جرم عشق دربند یکی سلطان بی رحمم | که هرکس آید از دیوان او فرمان خون آرد | |
سر خسرو ز گل گردد گران فرهاد را نازم | که گلگون را به گردن گیرد و از بیستون آرد | |
کمند جذبهی معشوق اگر در جان نیاویزد | کسی پروانه را در آتش سوزنده چون آرد | |
برو فارغ نشین وحشی که نخل آرزومندی | نیارد بار اگر هم آورد بار زبون آرد |