هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد | این نگاه دور را از روی او دوری مباد | |
من کجا و رخصت آن بزم دانم جای خویش | دیگران هم رخصت ار خواهند دستوری مباد | |
هر مرض کز عشق پیش آمد علاجش بر منست | لیک جانم را ز درد رشک و رنجوری مباد | |
چشم غارت کرده را صعب است از دیدار دوخت | هیچ عاشق را الهی هرگز این کوری مباد | |
جوهر حسن تو کنج خانهی آباد نیست | بر بنای جان وحشی نام معموری مباد |