اسیر جلوهی هر حسن عشقبازی هست | میان هر دو حقیقت نیاز و نازی هست | |
ز هر دری که نهد حسن پای ناز برون | بر آستانهی آن در سر نیازی هست | |
اگر مکلف عشقی سر نیاز بنه | که هر که هست به کیش خودش نمازی هست | |
چو نیک درنگری عشق ما مجازی نیست | حقیقتی پس هر پردهی مجازی هست | |
میان عاشق و معشوق کی دویی گنجد | برو برو که تو پنداری امتیازی هست | |
وداع خویش کن اول اگر رفیق منی | که این رهیست خطرناک و ترکتازی هست | |
نه احتراز از آن جانب است همواره | گهی ز جانب وحشی هم احترازی هست |