بعد یکهفته لشگری آراست
|
|
سیصد و سی هزار موشانا
|
همه با نیزهها و تیر و کمان
|
|
همه با سیفهای برانا
|
فوجهای پیاده از یکسو
|
|
تیغها در میانه جولانا
|
چونکه جمع آوری لشگر شد
|
|
از خراسان و رشت و گیلانا
|
یکه موشی وزیر لشگر بود
|
|
هوشمند و دلیر و فطانا
|
گفت باید یکی ز ما برود
|
|
نزد گربه به شهر کرمانا
|
یا بیا پای تخت در خدمت
|
|
یا که آماده باش جنگانا
|
موشکی بود ایلچی ز قدیم
|
|
شد روانه به شهر کرمانا
|
نرم نرمک به گربه حالی کرد
|
|
که منم ایلچی ز شاهانا
|
خبر آوردهام برای شما
|
|
عزم جنگ کرده شاه موشانا
|
یا برو پای تخت در خدمت
|
|
یا که آماده باش جنگانا
|
گربه گفتا که موش گه خورده
|
|
من نیایم برون ز کرمانا
|
لیکن اندر خفا تدارک کرد
|
|
لشگر معظمی ز گربانا
|
گربههای براق شیر شکار
|
|
از صفاهان و یزد و کرمانا
|
لشگر گربه چون مهیا شد
|
|
داد فرمان به سوی میدانا
|
لشگر موشها ز راه کویر
|
|
لشگر گربه از کهستانا
|
در بیابان فارس هر دو سپاه
|
|
رزم دادند چون دلیرانا
|
جنگ مغلوبه شد در آن وادی
|
|
هر طرف رستمانه جنگانا
|
آنقدر موش و گربه کشته شدند
|
|
که نیاید حساب آسانا
|
حملهی سخت کرد گربه چو شیر
|
|
بعد از آن زد به قلب موشانا
|