موش و گربه

هرکه کار خدا کند بیقین روزیش میشود فراوانا
بعد از آن گفت پیش فرمائید قدمی چند ای رفیقانا
موشکان جمله پیش میرفتند تنشان همچو بید لرزانا
ناگهان گربه جست بر موشان چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدانچنگال یک به دندان چو شیر غرانا
آندو موش دگر که جان بردند زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشسته‌اید ای موشان خاکتان بر سر ای جوانانا
پنج موش رئیس را بدرید گربه با چنگها و دندانا
موشکانرا از این مصیبت و غم شد لباس همه سیاهانا
خاک بر سر کنان همی گفتند ای دریغا رئیس موشانا
بعد از آن متفق شدند که ما می‌رویم پای تخت سلطانا
تا بشه عرض حال خویش کنیم از ستم‌های خیل گربانا
شاه موشان نشسته بود به تخت دید از دور خیل موشانا
همه یکباره کردنش تعظیم کای تو شاهنشهی بدورانا
گربه کرده است ظلم بر ماها ای شهنشه اولم به قربانا
سالی یکدانه میگرفت از ما حال حرصش شده فراوانا
این زمان پنج پنج میگیرد چون شده تائب و مسلمانا
درد دل چون به شاه خود گفتند شاه فرمود کای عزیزانا
من تلافی به گربه خواهم کرد که شود داستان به دورانا