مناجات

کرم کن بر من بیچاره گشته چنین گرد جهان آواره گشته
ازین پس درد بر دردم میفزای به سوی وصل یارم راه بنمای
دل ریش عبید از غم جدا کن به فضل خویشتن کامش روا کن
خداوندا به حق پاکبازان به سوز سینه‌ی صاحب نیازان
که هرجا هست چون من مبتلائی گرفتار کمند دلربائی
دل افکاری اسیری عشق بازی به کوی عاشقی گردن فرازی
ز عقل و عاقبت بیگانه گشته به سودای بتی دیوانه گشته
بده مقصود جان مستمندش بکن داروی ریش دردمندش
چو من کس را مکن در عشق بیمار به حق احمد معصوم مختار