در مدح شاه شیخ ابواسحق

ای سریر سلطنت را تیغ و کلکت قهرمان وی همان همتت را اوج کیوان آشیان
هم جناب عالیت اقبال را دارالسلام هم حریم بارگاهت ملک را دارالامان
روز و شب بهر نثار افشان بزمت پرورد کان جوهر در صمیم دل صدف در در دهان
وز نهیب قهرت اندر قعر دریای محیط دایما ماهی زره پوشد کشف برکستوان
برق تیغت عکس اگر بر چرخ چارم افکند زهره‌ی خورشید تابان آب گردد در زمان
خوانده‌ام بیتی که اینجا عرض کردن لازمست از زبان انوری آن در سخت صاحب زمان
« ای ز یزدان تا ابد ملک سلیمان یافته » « هرچه جسته جز نظیر از فضل یزدان یافته »

تا بود دور فلک پیوسته دوران تو باد گوی گردون در خم چوگان فرمان تو باد
در شبستان جلالت چونکه افروزند شمع جرم خور پروانه‌ی شمع شبستان تو باد
کهنه پیر چرخ آنکش مایه جز یک خوشه نیست خوشه‌چین خرمن انعام و احسان تو باد
در ازل با حضرتت اقبال پیمان بسته است تا قیامت همچنان در عهد و پیمان تو باد
هر بلای ناگهان کز آسمان نازل شود بر زمین یکسر نصیب خصم نادان تو باد
روح قدسی آنکه خوانندش خلایق جبرئیل همچو من دائم دعاگوی و ثناخوان تو باد
امر و نهیت را فلک محکوم فرمان باد و هست خان و مان دشمنت پیوسته ویران باد و هست