در مدح خواجه رکن‌الدین عمیدالملک وزیر

صاحب سیف و قلم پشت و پناه اسلام رکن دین خواجه‌ی ما چاکر خورشید غلام

خسروا پیش که این طاق معلی کردند سقف این طارم نه پایه‌ی مینا کردند
هرچه بخت تو طلب کرد بدو بخشیدند هرچه اقبال تو میخواست مهیا کردند
جود آواره و مرضی ز جهان گم شده بود بازو و کلک تو این قاعده احیا کردند
پادشاهان به حریم تو حمایت جستند شهریاران به جناب تو تولی کردند
از دم خلق روانبخش تو می‌باید روح آن روایت که ز انفاس مسیحا کردند
چرخ را تربیت اهل هنر رسم نبود این حکایت کرم جود تو تنها کردند
ای سراپرده‌ی همت زده بر چرخ بلند امرت انداخته در گردن خورشید کمند

تا زمین است زمان تابع فرمان تو باد گوی گردان فلک در خم چوگان تو باد
والی کشور هفتم که زحل دارد نام کمترین هندوی چوبک زن ایوان تو باد
شیر گردون که بدو بازوی خورشید قویست بنده‌ی حلقه به گوش سگ دربان تو باد
تیر کو ناظر دیوان قضا و قدر است از مقیمان در منشی دیوان تو باد
جام جمشید چو در بزم طرب نوش کنی زهره خنیاگر و برجیس ثناخوان تو باد
روز عید است طرب ساز که تا کور شود خصم بد گوهر بدکیش که قربان تو باد
مدت عمر تو از حد و عدد بیرون باد تا ابد دولت اقبال تو روز افزون باد