تر دامنیست پیش وفای تو سر سبرک
|
|
شوریدهایست پیش سخای تو شرمسار
|
مقصود کاینات وجود شریف تست
|
|
ای کاینات را بوجود تو افتخار
|
روزیکه از خروش دلیران رزمگاه
|
|
دریا به جوش آید و گردون به زینهار
|
سرهای سرکشان شود آن روز پایمال
|
|
تنهای پردلان، شود آن روز خاکسار
|
از رعد کوس در سر گردون فتد طنین
|
|
وز برق تیغ بر دل شیران فتد شرار
|
پیکان آب داده کند رخنه در زره
|
|
نوک سنان نیزه ز جوشن کند گذار
|
سرها بسان ژاله فرو ریزد از هوا
|
|
خونها بسان سیل درآید ز کوهسار
|
روزی چنین که کوه درآید به اضطراب
|
|
از زخم تیر و هیبت شمشیر آبدار
|
گرد از یلان برآرد و افغان ز پردلان
|
|
بازوی کامکار تو در قلب کارزار
|
تیغت ز خون پیکر گردان در آنزمان
|
|
از کشته پشته سازد و از پشته لالهزار
|
شاها عبید آنکه ز جان مدح خوان تست
|
|
هر چند قائلست به تقصیر به یشمار
|
دارد بسی امید به عالیجناب تو
|
|
ای هر که در جهان به جنابت امیدوار
|
تا آب درگذر بود و باد در مسیر
|
|
تا کوه راسکون بود و خاک را قرار
|
وین جرم نوربخش که خورشید نام اوست
|
|
چندانکه گرد مرکز خاکی کند گذار
|
بادا همیشه جاه و جلال تو بر مزید
|
|
بادا مدام دولت و عمر تو پایدار
|
پیوسته باد رای ترا یمن بر یمین
|
|
هواره باد عزم ترا یسر بر یسار
|