پیش از آن کین کار بر این سقف مینا کردهاند
|
|
وین مقرنس قبهی نه توی مینا کردهاند
|
عقل اول را ز کاف و نون برون آوردهاند
|
|
وز عدم اوضاع موجودات پیدا کردهاند
|
عالم سفلی ز عقل و روح فایض گشتهاند
|
|
صورت اجرام علوی را هیولا کردهاند
|
اطلس زربفت را در اختران پوشیدهاند
|
|
کوه را پیراهن از اکسون و خارا کردهاند
|
حیز ارواح را ترتیب و تزیین دادهاند
|
|
سوی او روحانیان عزم تماشا کردهاند
|
این منور سطح اخضر در میان گستردهاند
|
|
وین مدور طاق هفت ایوان خضرا کردهاند
|
خیر و شر در عالم کون و فساد آوردهاند
|
|
نام آدم بردهاند و ذکر حوا کردهاند
|
در میان قبهی این دیر دولابی اساس
|
|
جرم خور تابنده چون قندیل ترساکردهاند
|
پیش از آن کافلاک را از انجم آیین بستهاند
|
|
واندرو خورشید و ماه و تیر و جوزا کردهاند
|
نقش نام شیخ ابواسحاق بن محمودشاه
|
|
سکهی رخسار چرخ سیم سیما کردهاند
|
هرچه اسباب جهانداری و قسم خسرویست
|
|
از برای حضرت سلطان مهیا کردهاند
|
عرشیان بر رایتش «نصر من الله» خواندهاند
|
|
قدسیان تفسیر از «انا فتحنا» کردهاند
|
فتح و نصرت بر جناب او ملازم گشتهاند
|
|
دولت و رفعت به درگاهش تولی کردهاند
|
پیشکاران قضا و نقشبندان قدر
|
|
هرچه رایش زان مبرا شد تبرا کردهاند
|
چار عنصر پنج حس و شش جهات و هفت چرخ
|
|
بندگی درگهش طبعا و طوعا کردهاند
|
وصف جود شاه دریا دل مگر نشنیدهاند
|
|
آن کسان کز جهل وصف کان و دریا کردهاند
|
روی را زان ابلق ایام توسن طبع را
|
|
در میان اختگان شاه طمغا کردهاند
|
خاص و عامش در سحرگاهان دعاها گفتهاند
|
|
وان دعاهای سحرگاهی اثرها کردهاند
|
ای جهانگیر آفتاب هفت کشور کز علو
|
|
بندگانت را لقب جمشید و دارا کردهاند
|
آسمانها پرتوی از نور رایت بردهاند
|
|
نام او خورشید و ماه عالم آرا کردهاند
|