در مدح جلال‌الدین شاه شجاع مظفری و فتح اصفهان

هم از مهابت خشم تو کوه در لرزه هم از خجالت دست تو بحر در غر قاب
چکان ز تیغ تو خون عدوست پنداری مگر که قطره‌ی خون میچکد ز قطر سحاب
خدایگانا از پرتو عنایت تو که باد سایه‌ی او مستدام بر احباب
بر آسمان تو گشتم مقیم و دولت گفت : «نزلت خیر مقام وجدت خیر مب»
همیشه تا فکند دست صبح وقت سحر ز تاب شعله‌ی خورشید بر سپهر طناب
طناب عمر ترا امتداد چندان باد که حصر آن نکند فهم تا به روز حساب