جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست | جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست | |
مدام آتش شوق تو درون منست | چنانکه یکدم از آن آتشم رهائی نیست | |
وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن | طریق یاری و آئین دل ربائی نیست | |
ز عکس چهرهی خود چشم ما منور کن | که دیده را جز از آن وجه روشنائی نیست | |
من از تو بوسه تمنی کجا توانم کرد | چو گرد کوی توام زهرهی گدائی نیست | |
به سعی دولت وصلت نمیشود حاصل | محققست که دولت به جز عطائی نیست | |
عبید پیش کسانی که عشق میورزند | شب وصال کم از روز پادشاهی نیست |