از صومعه پیری بخرابات درآمد
|
|
با باده پرستان بمناجات درآمد
|
تجدید وضو کرد بجام می و سرمست
|
|
در دیر مغان رفت و بطاعات درآمد
|
هر کس که ز اسرار خرابات خبرداشت
|
|
از نفی برون رفت و باثبات درآمد
|
این طرفه که هر کو بگذشت از سر درمان
|
|
درد دلش از راه مداوات درآمد
|
ایدل چو در بتکده در کعبهگشودند
|
|
بشتاب که هنگام عبادات درآمد
|
فارغ بنشست از طلب چشمهی حیوان
|
|
همچو خضر آنکس که بظلمات درآمد
|
مطرب چو خروس سحری نغمه برآورد
|
|
با مرغ صراحی بمقالات درآمد
|
دل در غم عشقش بخرافات درافتاد
|
|
جان با لب لعلش بمراعات درآمد
|
مستان خرابش بدر دیر کشیدند
|
|
در حال که خواجو بخرابات درآمد
|