کی طرف گلستان چو سر کوی تو باشد
|
|
یا سرو روان چون قد دلجوی تو باشد
|
مانند کمان شد قد چون تیر خدنگم
|
|
لیکن نه کمانی که ببازوی تو باشد
|
در تاب مرو گر دل گمگشتهی ما را
|
|
گویند که در حلقهی گیسوی تو باشد
|
بیروی تو از هر دو جهان روی بتابم
|
|
کز هر دو جهان قبلهی من روی تو باشد
|
در دیده کشم خاک کف پای کسی را
|
|
کو خاک کف پای سرکوی تو باشد
|
گر روی سوی کعبه کنم یا بخرابات
|
|
از هر دو طرف میل دلم سوی تو باشد
|
صیاد من آنست که نخجیر تو گردد
|
|
سلطان من آنست که هندوی تو باشد
|
هر کس که بابروی دوتای تو دهد دل
|
|
پیوسته دلش چون خم ابروی تو باشد
|
وانکس که چو خواجو بخرد موی شکافد
|
|
سودا زدهی سلسلهی موی تو باشد
|