صحبت جان جهان جان و جهان میارزد
|
|
لعل جان پرور او جوهر جان میارزد
|
گوشهی دیر مغان گیر که در مذهب عشق
|
|
کنج میخانه طربخانهی خان میارزد
|
با چنان نادرهی دور زمان می خوردن
|
|
یک زمان حاصل دوران زمان میارزد
|
شاید ار ملک جهان در طلبش در بازی
|
|
که دمی صحبت او ملک جهان میارزد
|
برلب آب روان تشنه چرا باید بود
|
|
ساقی آن آب روان کو که روان میارزد
|
با جمالت بتماشای چمن حاجت نیست
|
|
که گل روی تو صد لاله ستان میارزد
|
سر کوی تو که از روضهی رضوان بابیست
|
|
پیش صاحبنظران باغ جنان میارزد
|
هر که را هیچ بدستست نمیارزد هیچ
|
|
که همانش که بود خواجه همان میارزد
|
پیش خواجو قدحی باده به از ملکت کی
|
|
زانکه لعلیست که صد تاج کیان میارزد
|