وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار
|
|
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را
|
ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
|
|
در خوی خجلت افکند چشمهی آفتاب را
|
وقت سحر که بلبله قهقهه بر چمن زند
|
|
ساغر چشم من بخون رنگ دهد شراب را
|
بسکه بسوزد از غمش ایندل سوزناک من
|
|
دود برآید از جگر ز آتش دل کباب را
|
چون بت رود ساز من چنگ بساز در زند
|
|
من به فغان نواگری یاد دهم رباب را
|
گر به خیال روی او در رخ مه نظر کنم
|
|
مردم چشمم از حیا آب کند سحاب را
|
دست امید من عجب گر به وصال او رسد
|
|
پشه کسی ندید کو صید کند عقاب را
|
چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را
|
|
در خم عقربش نگر زهرهی شب نقاب را
|
خواجو اگر ز چشم تو خواب ببرد گو ببر
|
|
زانکه ز عشق نرگسش خواب نماند خواب را
|