زود در هیزم فتد آتش همی
|
|
پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی
|
مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند
|
|
بعد از اخگر نیز خاکستر شوند
|
چون نماند ذرهای اخگر پدید
|
|
ققنسی آید ز خاکستر پدید
|
آتش آن هیزم چو خاکستر کند
|
|
از میان ققنس بچه سر برکند
|
هیچ کس را در جهان این اوفتاد
|
|
کو پس از مردن بزاید نابزاد
|
گر چو ققنس عمر بسیارت دهند
|
|
هم بمیری هم بسی کارت دهند
|
سالها در ناله و در درد بود
|
|
بیولد، بیجفت، فردی فرد بود
|
در همه آفاق پیوندی نداشت
|
|
محنت جفتی و فرزندی نداشت
|
آخر الامرش اجل چون یاد داد
|
|
آمد و خاکسترش بر باد داد
|
تا بدانی تو که از چنگ اجل
|
|
کس نخواهد برد جان چند از حیل
|
در همه آفاق کس بیمرگ نیست
|
|
وین عجایب بین که کس را برگ نیست
|
مرگ اگر چه بس درشت و ظالمست
|
|
گردن آنرا نرم کردن لازمست
|
گرچه ما را کار بسیار اوفتاد
|
|
سختتر از جمله، این کار اوفتاد
|