ما اگر آخر درین میریم خوار
|
|
به که در عین نجاست زار زار
|
این طلب گر از تو و از من خطاست
|
|
گر بمیرم این دم از غم هم رواست
|
چون خطاها در جهان بسیارهست
|
|
یک خطا دیگر همان انگار هست
|
گر کسی را عشق بدنامی بود
|
|
به ز کناسی و حجامی بود
|
گیرم این سودا ز طراری کم است
|
|
تو کمش گیر این مرا کمتر غم است
|
گر ازین دریا تو دل دریاکنی
|
|
چون نظر آری همه سوداکنی
|
گر کسی گوید غرورست این هوس
|
|
چون رسی آنجا تو چون نرسید کس
|
در غرور این هوس گر جان دهم
|
|
به که دل در خانه و دکان نهم
|
این همه دیدیم و بشنیدیم ما
|
|
یک نفس از خود نگردیدیم ما
|
کارما از خلق شد بر ما دراز
|
|
چند ازین مشت گدای بی نیاز
|
تا نمیری از خود و از خلق پاک
|
|
برنیاید جان ما از حلق پاک
|
هرک او از خلق کلی مرده نیست
|
|
مرد او کو محرم این پرده نیست
|
محرم این پرده جان آگه است
|
|
زندهای از خلق نامرد ره است
|
پای درنه گر تو هستی مرد کار
|
|
چون زنان دست آخر از دستان بدار
|
تو یقین دان کین طلب گر کافریست
|
|
کار اینست این نه کار سرسریست
|
بر درخت عشق بی بر گیست بار
|
|
هرک دارد برگ این گو سر درآر
|
عشق چون در سینهی منزل گرفت
|
|
جان آن کس راز هستی دل گرفت
|
مرد را این درد در خون افکند
|
|
سرنگون از پرده بیرون افکند
|
یک دمش با خویشتن نکند رها
|
|
بکشدش وانگاه خواهد خون بها
|
گر دهد آبیش، نبود بیزحیر
|
|
ور دهد نانش، به خون باشد خمیر
|