خواجهی اول که اول یار اوست
|
|
ثانی اثنین اذهما فی الغار اوست
|
صدر دین صدیق اکبر قطب حق
|
|
در همه چیز از همه برده سبق
|
هرچ حق از بارگاه کبریا
|
|
ریخت در صدر شریف مصطفی
|
آن همه در سینهی صدیق ریخت
|
|
لاجرم تا بود ازو تحقیق ریخت
|
چون دو عالم را به یک دم درکشید
|
|
لب ببست از سنگ و خوش دم درکشید
|
سر فرو بردی همه شب تا به روز
|
|
نیم شب هویی برآوردی بسوز
|
هوی او تا چین برفتی مشک بار
|
|
مشک کردی خون آهوی تتار
|
زین سبب گفت آفتاب شرع و دین
|
|
علم باید جست ازینجا تا به چین
|
سنگ زان بودی به حکمت در دهانش
|
|
نا به سنگ و هنگ هو گوید زفانش
|
نی که سنگش بر زفان بگرفت راه
|
|
تا نگوید هیچ نامی جز آله
|
سنگ باید تا پدید آید وقار
|
|
مردم بیسنگ کی آید به کار
|
چون عمر مویی بدید از قدراو
|
|
گفت کاش آن مویمی بر صدر او
|
چون تو کردی ثانی اثنینش قبول
|
|
ثانی اثنین او بود بعد رسول
|